برزنامه» داستان‌ و خاطرات » یادش بخیر...

**************************************یادش بخیر********************************************
امروز صبح نسبتا"زود،از یه جایی رد شدم که خاطرات برز رو در کودکی برام زنده کرد."پشت باغ رئیسی" این اسم رو شاید قبل ترها خیلی از برزیها یادشون باشه و همینطور الان(شاید کمتر). یادش بخیر اون موقعها بچه بودیم نزدیک عید میشد روزشماری می کردیم تا شب عید بشه بریم برز.اوایلش پارکینگی بود که به "گاراژ" معروف بود.اتوبوس "صادقی" یا "اکبری" اونجا بودند و5صبح به سمت برز و ابیانه و ... حرکت میکردند بعدش هم که رانندگان دیگه ای مثل"برچی" اومد و ... چه لذتی داشت با وجود6ساعت در راه بودن،کیف میداد.اما الان دیگه اون لذت نیست هرچند مسیرکوتاه شده و امکانات پیشرفته شده ولی اگه حتی با وسیله شخصی خودت هم بری اگه ماشینت هم مدل بالا باشه لذت کودکی رو نداره بله "کودکی" علت این لذت بود.یادمه اتوبوس،نزدیک برز که میرسید چندین بوق پیاپی میزد.یادش بخیر.واقعا"یادش بخیر.یادش بخیر.یادش بخیر.یادش بخیر.یادش بخیر.بخیربخیربخیربخیربخیر 
فرستنده : امیر .




برای ثبت نظر خود، باید ابتدا به سیستم وارد شوید
» نظرات
سید محمد حسنی برزی - ۰۴ بهمن ۱۳۹۱ ۱۷:۱۱
چند باربا اتوبوس رفتم ، کلا خیلی سفر عجیبی بود پر هیجان و پر التهاب و در عین حال لذت بخش.