برزنامه» داستان‌ و خاطرات » سیل...

سیل سال 35 که به سن ما نمی خوره، اما دو سیل دیگه یادمه.
اولیش بچه بودیم تو عمارت بودیم، نزدیکای غروب بود، که دیدم دایی ایم با عجله اومد می گفت پاشید بریم خونه عزیزم (مادر مادرم معصومه طاهری) تو محله عبدون، به خاطر خطر سیل، من بچه بودم نمی دونستم سیل یعنی چی. ولی از اینکه داریم میریم خونه عزیزم خوشحال بودیم. به هر حال ما با ننجون (مادر بزرگ) بلد شدیم رفتیم اونجا.

نکته جالبش اینجا بود، ما رسیدیم خونه عزیزم، همه خاله هام هم بودن، من گیج این بودم که این سیل چی هست، می دیدم هی بلند میشن می رن روی قلعه، صدا میومد، راستی یادم رفت بگم بارون هم میوند همین طور، کلا فضا خیلی گرفته بود.

ما رو که نمی ذاشتن بریم قلعه، از پشت پنجره هی نگاه می کردیم ببنیم این سیل رو می بینیم یا نه.

حالا فکر کنید چی تو ذهن من شکل گرفت به عنوان سیل.

از اون پنجره که نگاه می کردیم، یه تیر برق بود جلوی همون محوطه خالی روبروی خونه آقا نصرالله، که همیشه خر آقا نصرالله اونجا بسته میشود، چراغ اون روشن بود، من تو ذهنم اینطوری شکل گرفت که سیل یه غوله خیلی بزرگه، و اون هم چراغی هست که دستش گرفته میاد خونه ها رو خراب می کنه، مردم هم فرار می کنن جاهای بلند تا نتونه اون ها رو بگیره. که فکر کنم ناشی از کارتون های زمان کودکی بود که تو تلویزیون به ما نشون می دادن.

به هر حال این بود خاطره ما از سیل سال ؟؟؟ کسی سال اون سیل رو می دونه بگه. فقط می دونم اون موقع کانال ساخته نشده بود، فکر کنم بعد از اون شروع کردن به ساخت کانال.
فرستنده : سید حامد حسینیان برزی




برای ثبت نظر خود، باید ابتدا به سیستم وارد شوید
» نظرات
سمانه اسماعیلی برزی - ۱۸ بهمن ۱۳۹۱ ۱۳:۰۸
سال 1366