برزنامه» داستان‌ و خاطرات » یاد خیلی چیزها بخیر...

****************** یادش بخیر*******************
1- یادش بخیر روزشماری میکردیم که امتحانات خرداد رو بدیم و 3 ماه تعطیلی رو بریم برز.
2- یادش بخیر(نه این یکی یادش نه بخیر)جنگ بود و مدارس تهران تعطیل شده بودند و ما چند ماه رفته بودیم برز مدرسه و مونده بودیم.
3- یادش بخیر این موقعها از سال، پاسنگ پر بود از توت سفید رسیده و گوجه سبز و شاتوت توی باغچه پایین.
4- یادش بخیر وقتی میرسیدیم برز همه پشت بامها پر بود از زردآلو آله شده یا همون ترش آله که حالا بهش میگن برگه.
5- یادش بخیر آخر شهریور که میشد بوی پختن آلو که بهش میگفتند رب و عطر لواشک(حتی با وجود کرمهاش)فضا رو عوض میکرد.
6- یادش بخیر چای آتشی که توی باغ درست میشد(هرچند جوشیده و با دود) ولی چه طعمی داشت خستگی توی بدن نمی موند.
7- یادش بخیر وقتی بازی میکردیم صدای بوق اتوبوس که ساعت11 میومد برامون خوشایند بود میرفتیم ببینیم اقوامی، دوستی اومده برز یا نه.
یاد خیلی چیزها بخیررررررررررررررررررررررررررر
فرستنده : امیر .




برای ثبت نظر خود، باید ابتدا به سیستم وارد شوید