» واژگان برز

همه | آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

لت

۰۷ اسفند ۱۳۹۱
[ ل َ ]  لطمه زدن ، آسیب رساندن ، ایجاد وقفه کردن ، این اصطلاح بیشتر در زمان آبیاری باغ ها استفاده می شده است . اگر شخصی در حال آبیاری باغ ، ناگهان آب از جوی قطع شود و شخص آبیار مجبور میشود برای ... ادامه مطلب

لیسونو رون

۲۱ بهمن ۱۳۹۱
[ وُ ر َ وُ  ّ ] : در حال لیسیدن و راه رفتن ، بچه ها در قدیم به جای آبنبات چوبی اخیر ، چیزی داشتن بنام " بلیسی " که همانند آبنبات چوبی بود که مادرها در خانه با استفاده از خاک قند و بدون ... ادامه مطلب

لل

۰۱ بهمن ۱۳۹۱
[ ل ِ ل ] : آب دهان ، بزاق ، این کلمه بیشتر برای بچه ها کاربرد داشته چون در اثر خوردن سردی بیش از اندازه همیشه آب دهانشان روان بوده است . ادامه مطلب

لسه

۲۸ آذر ۱۳۹۱
 [ ل ِ س َ ]  خاکی که در موقع کندن به کلنگ بچسبد ، نوعی خاک زرد رنگ که داری چسبندگی خاصی ا ست . " زمینو می کندم اما خیلی سفت بود و همش خاکش لسه لسه میشد " ادامه مطلب

لولهنگ

۰۵ شهريور ۱۳۹۱
[ ل ُ ه َ ]  لوله ، لوله دار ، آفتابه ، هرچیزی که لوله داشته باشه . ادامه مطلب

لیزلیزونی

۰۵ شهريور ۱۳۹۱
لیزلیزونی [ زُ ]  سُر خوردن، سُرسُره بازی ادامه مطلب

لچ

۲۲ خرداد ۱۳۹۱
[ ل ِ ] سُر شدن ، لیزشدن ، ماندن آب در جایی مثل چکمه . ادامه مطلب

لوی

۱۹ تير ۱۳۹۰
[ ل ِ ] خوراک اولین چین علف های سبز شده در بهار را گویند . ( با توجه به تلخ بودن علف در رشد اولیه و ... ، خوراک حیوانات علفخوار را در ابتدا ی بهار به این اصطلاح بیان میکنند )  ادامه مطلب

لاک چوبی

۳۱ خرداد ۱۳۹۰
[ ] همان بازی الک دولک رجوع شود به بخش بازیهای محلی برز ادامه مطلب

لالمونی

۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۰
[ م ُ ]  لال شدن. به طور مثال میگن : امید به حق دارم کو لالمونی بگیری. ادامه مطلب

لک و لوور

۱۱ مهر ۱۳۸۹ [ ۱نظر ثبت شده ]
[ ل َ ] وقتی فردی از مساله ای ناراحت می شود وحالت صورتش عوض می شود.(لوور همان لب) ادامه مطلب

لامپا

۱۰ مهر ۱۳۸۹
نوعی چراغ فتیله ای که تمام اجزای آن از جنس شیشه به رنگ فیروزه و فتیله آن بصورت تیغه ای است .(فتیله ی چراغ گِرد سوز  گِرد است) ادامه مطلب

لودری

۳۰ شهريور ۱۳۸۹
[ د َ ] گلّه ادامه مطلب

لساقن

۱۶ شهريور ۱۳۸۹ [ ۱نظر ثبت شده ]
[ ل ِ ق َ ] انسان پی گیر و سمج را گویند. ادامه مطلب

لاو دادن

۱۴ شهريور ۱۳۸۹ [ ۳نظر ثبت شده ]
 هدر دادن ادامه مطلب

لیشتن

۰۷ شهريور ۱۳۸۹
لیسیدن ، مثلاً گفته می شه ته کاستو بلیش.انگشت لیشته : کنایه از آدم بی چیز ادامه مطلب

لچر

۲۷ امرداد ۱۳۸۹
[ لَ چَ رْ ] شلخته ، کسی که در انجام کار ها دقت یا ظرافت یا نظافت کافی را نداشته باشد، پَلشت. ادامه مطلب

لبوسه

۲۷ امرداد ۱۳۸۹
[ لَ  بُ س ِ ] گور کن، حیوانی شبیه جوجه تیغی ادامه مطلب

لول

۲۰ امرداد ۱۳۸۹
[ لُ ] صندوق چوبی مکعبی، به شکل ذوزنقه که در اندازه های مختلف از 80 سانت تا 1.20 متر ارتفاع و با قاعدی حدوداً 50 سانتیمتر مکعب ساخته شده ، که سطح قاعده کوچکتر در پایین قرار میگیرد ... ادامه مطلب