سایت برزرود | واژگان برز

» واژگان برز

همه | آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |

آله ور

۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۲

[ لَ و َ ] : کج شدن ، از حالت تعادل خارج شدن . سقوط چیزی در حالی که در جایی بصورت سکون باشد . ادامه مطلب

آبگاه

۲۰ آبان ۱۳۹۱

پهلو ، اطراف کلیه ، پَکو پهلو . ادامه مطلب

آونگون

۲۰ مهر ۱۳۹۱

[ و َ گُ ] روی پای خود نبودن ، آویزان ، قرار دادن چیزی در بدنه دیوار ، از سقف ، از درخت ، ویا هر جای که بصورت معلق باشد . ادامه مطلب

آباجی

۰۱ شهريور ۱۳۹۱

خواهر ، آبجی ، از این اصطلاح برای احترام گذاشتن هر چه بیشتر به همسایه مجاور بوده و در بین خانم ها رواج داشته است . ادامه مطلب

آله جوب ( جوی )

۲۳ امرداد ۱۳۹۱

[ ل َ ] کنار جوب ، بقل جوب . ادامه مطلب

آشورمه

۰۱ آذر ۱۳۹۰

[ شُ مَ ] تسمه ی چرمی یا بافته شده از پارچه و یا طنابی از مو و پشم ، که قسمت جلو پالون را به قسمت انتهایی آن که به اصطلاح " رونکی " می گویند وصل می کند . ادامه مطلب

آبلمبو

۰۴ امرداد ۱۳۹۰

[ لَ ] میوه ی که در اثر فشارجانبی ، آب درون آن در پوسته خود از دانه یا مغز خود جدا و جمع شده باشد ، مثل انار یا سیبی که در اثر حرکت در جوی آب به این شکل درآید. ادامه مطلب