» واژگان برز
همه |
آ |
ا |
ب |
پ |
ت |
ث |
ج |
چ |
ح |
خ |
د |
ذ |
ر |
ز |
ژ |
س |
ش |
ص |
ض |
ط |
ظ |
ع |
غ |
ف |
ق |
ک |
گ |
ل |
م |
ن |
و |
ه |
ی |
پاچیون
۲۲ آبان ۱۳۸۹
پارچه ی که به ساق پا می بستند ، جهت حفاظت از ضربات صخره و سنگ ، نوعی گیوه نیز نامیده می شود . ادامه مطلب
پی سوز
۱۷ آبان ۱۳۸۹
سینی پایه دار که محل نصب چراغ موشی یا لامپا بود و محلی برای روغن چراغ روی آن تعبیه شده بود . ادامه مطلب
پاسه
۰۹ آبان ۱۳۸۹
[ س َ ] وسیله ی ساخته شده از تخته و چوب با چهار دسته موازی ، جهت حمل مصالح ساختمانی و کشاورزی در محلهایی که چهار پایان قادر به حرکت نبودند . ( زَمبهِ هم معنی این کلمه است ) ادامه مطلب
پجید
۰۷ آبان ۱۳۸۹
[ پ َ ] دیوارهای باغ و زمینهای کشاورزی را گویند . دیوارهایی که از کف باغ بالاتر نیامده باشد یا ازکف کردو ارتفاع نگیرد . ادامه مطلب
پجوِه
۰۱ مهر ۱۳۸۹
[ پ ُ ] چوبک، خرده های چوب گز را که در جامه شستن به کار رود.
گیاهی از تیره ی قرنفلیان که دارای گلهای مجتمع به آرایش مرکب می باشد و برگ هایش دارای خار است، ریشه ی آن ضخیم و لعابدار است و ... ادامه مطلب
پالون
۲۸ شهريور ۱۳۸۹
وسیله ای که بر پشت چهار پایان ، برای سهولت سوار شدن و حمل بار می گذارند. ادامه مطلب
پق
۱۱ شهريور ۱۳۸۹ [ ۱نظر ثبت شده ]
[ پ ِ ] در زمین های پلکانی برزرود هر یک از این واحدها را پق گویند. ادامه مطلب
|