» واژگان برز
همه |
آ |
ا |
ب |
پ |
ت |
ث |
ج |
چ |
ح |
خ |
د |
ذ |
ر |
ز |
ژ |
س |
ش |
ص |
ض |
ط |
ظ |
ع |
غ |
ف |
ق |
ک |
گ |
ل |
م |
ن |
و |
ه |
ی |
موریقه
۰۲ شهريور ۱۳۸۹ [ ۱نظر ثبت شده ]
[ مُ ق َ ] ظاهرا" بر گرفته از کلمه قطره و یا مورچه میباشد . میزان کم ، مقدار ناچیز ، اندک . به اندازه قطره و یا اندازه مورچه ادامه مطلب
مهول
۱۷ امرداد ۱۳۸۹ [ ۱نظر ثبت شده ]
[ م ُ ] آدمی که کارها را به آرامی و خونسردی خاص خودش انجام میدهد ، گیج ، مَنگ ، بی خیال ، بی مسئولیت ، اهمیت قائل نشدن برای موضوعی .
ادامه مطلب
معانید جمع
۱۷ امرداد ۱۳۸۹ [ ۱نظر ثبت شده ]
[ م ُ ج َ م ْ ع ِ ] "معانیت جمع است" اصطلاحی است به این معنی که : کارهایت روبراه است ، مشکلی نداری ، آسوده خاطر هستی ادامه مطلب
میسگوله
۱۶ امرداد ۱۳۸۹ [ ۳نظر ثبت شده ]
[ سْ گ ُ ل ِ ] پاره میشه، از هم گسیختن. از می گسلد گرفته شده است.
مثال : اینقدر با این تسبیح ور نرو میسگوله. ادامه مطلب
مووله
۱۳ امرداد ۱۳۸۹ [ ۳نظر ثبت شده ]
[ م َ ] گره ای که به راحتی باز شود که بیشتر برای بستن ساروق استفاده می شود (گره ی پاپییونی) ادامه مطلب
|