واژگان برز » پِشک انداختن

پشک انداختن: [ پ ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) قرعه زدن . قرعه کشیدن
پشک: [ پ ِ / پ ُ ] (اِ) پشگ . پشکل . فضله ی گوسفند و بزو شتر و آهو و خر و اشتر و هم از گاو آنگاه که سخت و مدور باشد.
در زمان های گذشته از این واژه به منظور تقسیم نمودن اموال خود استفاده می کردند به عنوان مثال هر موقع برای تقسیم کردن زمین به مشکل بر می خوردند، در این موقع پشک می انداختند به این صورت که یک بچه ای که در آن حوالی بود را صدا می کردند و یک سنگ و چوب (که از اشیا دیگر نیز می تواند استفاده شود) را به آن می دادند یا خود آن بچه بر می داشت، سپس به بچه می گفتند سنگ را روی یک قطعه از زمین و چوب را بر روی دیگری بگذار سپس بر اساس توافق قبلی که بچه نیز از آن خبر نداشت قطعات  زمین تقسیم میشد.





معانی دیگر کلمه و یا مثالی از کاربرد آن در جمله را به صورت نظر درج نمایید
برای ثبت نظر خود، باید ابتدا به سیستم وارد شوید