» واژگان برز
همه |
آ |
ا |
ب |
پ |
ت |
ث |
ج |
چ |
ح |
خ |
د |
ذ |
ر |
ز |
ژ |
س |
ش |
ص |
ض |
ط |
ظ |
ع |
غ |
ف |
ق |
ک |
گ |
ل |
م |
ن |
و |
ه |
ی |
کلاه
۱۰ شهريور ۱۳۸۹
[ ک ُ ] چوبی همانند رووه که در انتهای آن شکافی بصورت ماهرانه صورت گرفته و به چهار قسمت مساوی از همدیگر بازشده و جهت چیدن میوه های غیر قابل دسترس در شاخه های بلند از آن استفاده میگردد. ادامه مطلب
گنده فوت
۰۹ شهريور ۱۳۸۹ [ ۲نظر ثبت شده ]
[ گ َ ] گیاهی که در صحرا یا کوچه باغ ها می روید که از آن به جای جارو برای حیاط و کوچه ها استفاده می کردند. ادامه مطلب
کلم
۰۹ شهريور ۱۳۸۹
[ ک ُ ] یا انگم ( ا َ ) شیره تنه درختان ، که به رنگ قهوه ای روشن یا تیره می باشد . مصرف دارویی دارد ( فقط درختان میوه ) و در فروکش نمودنِ التهاب گلو موثر است . ادامه مطلب
کلوق ساب
۰۸ شهريور ۱۳۸۹
( کلوخ ) [ ک ُ ] ابزاری منحصر در کشاورزی ، وسیله ای که برای سابیدن و یا خرد کردن کلوخ های زمین کنده شده استفاده می شده است ، ( تخته چوبی به ابعاد 15 در 50 سانتیمتر به ضخامت 5 تا 7 ... ادامه مطلب
دوال
۰۷ شهريور ۱۳۸۹
[ د ُ ] تسمه ی چرمی.
در برز مثلی است برای انسان جان سخت.مثلاً گفته می شود فلانی جانش جان نیست دوال است یعنی بسیار جان سخت است. ادامه مطلب
شلون شلون
۰۷ شهريور ۱۳۸۹
[ ش َ ل ُ ] آرام وآهسته حرکت کردن ، کسی که با پای شَل حرکت کند . ادامه مطلب
پسوند
۰۷ شهريور ۱۳۸۹
[ پ َ ] به شخصی گفته می شود که اجتماعی نبوده و گوشه نشینی و انزوا را به حضور در جمع ترجیح می دهد. ادامه مطلب
لیشتن
۰۷ شهريور ۱۳۸۹
لیسیدن ، مثلاً گفته می شه ته کاستو بلیش.انگشت لیشته : کنایه از آدم بی چیز ادامه مطلب
چولالی
۰۷ شهريور ۱۳۸۹
[ چ ُ ] سبد بافته شده از چوب بید ، جهت چیدن انگور و یا هر میوه دیگر به ابعاد گوناگون . ادامه مطلب
|