» واژگان برز
همه |
آ |
ا |
ب |
پ |
ت |
ث |
ج |
چ |
ح |
خ |
د |
ذ |
ر |
ز |
ژ |
س |
ش |
ص |
ض |
ط |
ظ |
ع |
غ |
ف |
ق |
ک |
گ |
ل |
م |
ن |
و |
ه |
ی |
خجاو
۲۷ شهريور ۱۳۸۹
[ خ ُ ] صدای حرف زدن انسان از دور یا هر صدایی که به وضوح شنیده نمی شود. ادامه مطلب
شولی پز
۱۴ شهريور ۱۳۸۹ [ ۱نظر ثبت شده ]
[ ش ُ پ َ ز َ ] وسیله ی جهت هم زدن نوعی آش محلی بنام " شولی قارنجه " ( بدلیل وجود آرد مورد نباز در آن ، که بصورت گلوله شکل تبدیل نگردد ) . چوبی تهیه شده از درخت ون " وَنُوّ " به ... ادامه مطلب
گدار
۱۳ شهريور ۱۳۸۹ [ ۳نظر ثبت شده ]
[ گ ُ ] به معنای گردنه در اغلب روستا ها استفاده می شود مثلاً گدار لاپلنگ در مسیر سر زیارت. ادامه مطلب
قارنجه
۱۳ شهريور ۱۳۸۹ [ ۱نظر ثبت شده ]
[ ر ِ ] نوعی سبزی که در جاهای آفتاب رو و در بین بوته های گندم دیده میشود. ادامه مطلب
طلبون
۱۲ شهريور ۱۳۸۹
[ ط َ ل َ ] درخواست کردن ، دعوت کردن ، از سنتهای باارزش و پسندیده که برای جشن عروسی یک نفر از خانواده عروس و یک نفر از خانواده داماد (مخصوص خانم ها ) بالباسهای نو به درب منازل جهت دعوت به عروسی ... ادامه مطلب
پق
۱۱ شهريور ۱۳۸۹ [ ۱نظر ثبت شده ]
[ پ ِ ] در زمین های پلکانی برزرود هر یک از این واحدها را پق گویند. ادامه مطلب
وزگ و ویال
۱۱ شهريور ۱۳۸۹
[ و ِ ]
گوشه کنار، فاصله ایجاد شده بین درب ، پنجره ، و یا هر جسم ، حتی کوه و کمر ، مقدار فاصله یا محل طبیعی بین اجسام راگویند .دَرز ، شکاف ، چاک و ...مثلاً فاصله بین دیوار و دربهای ... ادامه مطلب
|